چند درصد دانشآموزان در مدارس ثبتنام كردهاند؟ چه تعداد نوآموز در طرح سنجش سلامت جسماني و آمادگي تحصيلي غربال شدهاند؟ چه تعداد كلاس و مدرسه جديد آماده تحويل هست؟ ميزان تراكم كلاسهاي درس در دورههاي مختلف تحصيلي چگونه است و با استانداردها به چه ميزان فاصله دارد؟ آيا مديران آموزشگاهها كه به حق راهبران آموزشياند در همه مدارس انتخاب شدهاند و دورههاي لازم براي توانمندسازيشان برگزار شده است؟ از ميزان موفقيت ايشان در سال گذشته ارزيابي مناسبي صورت گرفته؟ معلمان به عنوان كليديترين عنصر تعليم و تربيت چطور؟ همه مدارس و كلاسها براي شروع سال تحصيلي معلم دارند؟ و معلمان در فرصت تابستان آموزشهاي ضمن خدمت لازم را دريافتهاند؟ كتابهاي درسي به ميزان لازم چاپ و انتشار يافته و توزيع مناسب شدهاند؟ يادم هست در دوران مديركلي آموزش و پرورش خراسان رضوي هفته آخر شهريور را هفته آمادگي و مانور بازگشايي مدارس و پروژه مهر قرار داده بوديم با اين نگاه كه قرار است يك هفته ديگر مهمانان عزيزي داشته باشيم؛ معمولا براي ميزباني ما خانه را جارو و تميز ميكنيم. گردگيري ميكنيم، نقصهاي احتمالي را برطرف ميكنيم و امكانات پذيرايي را مهيا ميسازيم، به مديران آموزش و پرورش و مدارس توضيح دادم اكنون در حال فرا رسيدن اول مهريم با عزيزترين ميهمانان در اين هفته از همه جهت خود و محيط مدرسه را آماده پذيرايي عزيزترين ميهمانان براي شايستهترين ميزباني كنيد. در اول مهر بايد ديد رنگ و زنگ آموزش و پرورش و مدرسه چگونه است؟ و در مجموع كميت و كيفيت آموزش و پرورش چگونه است؟ در يك تحقيق معتبر بينالمللي كه طي سالهاي ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۶ ميلادي طي ۱۰ سال به انجام رسيده است، نتايج نشان ميدهد كه متاسفانه آموزش و پرورش دنيا در انتقال حداقل مهارتهاي دوره ابتدايي وضعيت نابرابري را ميپيمايد، كشورها را از اين جهت به
۳ دسته تقسيم كردهاند. كشورهاي با درآمد بالا كه ۸درصد دانشآموزان اين كشورها حداقل مهارتهاي پايه ابتدايي را كسب نكردهاند. ۲۴درصد از طبقات كودكان با درآمد متوسط و ۶۹درصد از كودكان با درآمد پايين نيز حداقل مهارتهاي پايه ابتدايي را كسب نكردهاند.
در مجموع آموزش و پرورش كيفي كودكان زماني محقق ميگردد كه دستكم در ۵ قلمرو از استاندارد كافي برخوردار باشد.
۱- استانداردسازي منابع انساني.
به عنوان مثال نسبت دانشآموز به معلم در مقطع ابتدايي بايد يك به ۱۴ باشد درحالي كه هماكنون بيش ازيك به ۲۶ است. اين درحالي است كه ۱۳۰۰۰ مدرسه ابتدايي تعداد دانشآموزان زير ۱۰ نفر دارد كه اگر آنها را حذف كنيم تقريبا ميتوان گفت تعداد معلم به دانشآموز. يك به ۵۰ ميرسد و اين شاخص ۴ برابر استاندارد جهاني خواهد بود.
دوم استانداردسازي منابع مالي.
صاحبنظران آموزش و پرورش معتقدند حداقل ۲۰درصد بودجه عمومي كشور بايد به آموزش و پرورش اختصاص يابد، درحالي كه بودجه كنوني آموزش و پرورش ۱۱درصد بودجه عمومي كشور ميباشد. از منظر ديگر بودجه كنوني آموزش و پرورش حداكثر ۶۹درصد سرانه دانشآموزان را پاسخگوست و ۳۱درصد دانشآموزان بار اضافي براي بودجه آموزش و پرورش ميباشند، همچنين در مجموع دولت ۷۰درصد هزينههاي آموزشي دانشآموزان را پرداخت ميكند. ۳۰درصد ديگر اين هزينهها به عهده خانوادههاست. سهم آموزش و پرورش از gdp كشور نزديك به ۲ درصد است درحالي كه حداقل استاندارد در اين عرصه ۵درصد ميباشد. مواردي از اين دست نشانگر آن است كه استانداردسازي منابع مالي و بودجهاي يكي از راهكارهاي مهم براي ارتقاي كيفيت در آموزش و پرورش است که با مشكلات و كم انگاريهاي جدي روبهرو است.
سومين استاندارد، استانداردسازي فضا و تجهيزات است. ميدانيم استاندارد فضاي آموزشي براساس سند تحول بنيادين ۸.۳ متر است ولي مدارس كنوني ۵.۲ متر سرانه فضاي آموزشي دارند در حالي كه در برنامه هفتم توسعه نيز شاخص عملكردي۶/١ متر سرانه آموزشي را هدفگذاري نمودهاند. همچنين آموزش باكيفيت به استانداردسازي محتواي آموزشي نيز مرتبط است درحالي كه محتواهاي آموزشي اكنون بسيار تئوريك، تكساحتي و فشرده هستند. فرآيندها و فراگردهاي آموزش و پرورش نيز بايد استاندارد باشد تا آموزش با كيفيت محقق گردد در حالي كه اين فرآيندها اكنون بهشدت متمركز و متصلب و غير مشاركتي و رشددهنده تفكر همگرا و مانع چرخشهاي تحولآفرين در نظام تعليم و تربيت شده است.
به عنوان مثال عليرضا عابدين، در پژوهشي به بررسي و تحليل داستانهاي كتاب فارسي كلاس اول در ايران و مقايسه آن با داستانهاي كتاب زبان كلاس اول در دو كشور شرقي و غربي يعني چين، به عنوان نماينده فرهنگ جمعگرا و آلمان، به عنوان نماينده فرهنگ فردگرا
پرداخته است.
نتايج اين پژوهش نشان ميدهد؛ كودك چيني به دنبال آن است كه مهر بورزد، بفهمد و بفهماند. بعد از اين سه نياز كه اساسا در ارتباط با ديگران (نيازهاي جمعي) معنا پيدا ميكنند، نيازهاي شخصيتر مثل «پيشرفت» و «بازي» در چين، ظهور ميكنند. اين در حالي است كه بروز نيازها در آلمان درست وارونه چين است. در آلمان نياز به «پيشرفت»، «بازي» و «شناخت» كه نيازهاي فردي و معطوف به خود هستند، در درجه اول قرار دارند و بعد از آنها نياز «پيوندجويي» ظهور ميكند.
كودك ايراني ميآموزد طلبكننده وگيرنده (مصرفكننده و تنبل) باشد.
كودك چيني اما ميآموزد دهنده و بخشنده
(توليدكننده و كارگر) باشد.
درحالي كه كودك آلماني اساسا چيزي طلب نميكند (استقلالطلب) است.
بر اين پايه ميتوان نتيجه گرفت كودك ايراني در كتاب درسي خود ياد ميگيرد كه مطيع و سر به زير باشد.
نگاه كودك ايراني يا به سمت پايين است يا از پايين به بالا نگاه ميكند.
نگاه كودك چيني به اطراف است و يك نگاه دايرهوار دارد.
ولي كودك آلماني يك حركت و نگاه رو به جلو و هدفمند دارد.
بنابراين براساس شاخصهاي كيفيت آموزشي، نظام آموزش و پرورش دچار مشكلات جدي است، درنتيجه چنين وضعيتي، خروجيهاي قابل سنجش در نظام آموزش و پرورش مثل نمرات امتحانات نهايي، آزمونهاي تيمز وپرلز و نتايج كنكور ايران نشان از افت كيفيت آموزشي در جامعه ايران را روايت ميكند: امروز مدارس حال ناخوشي دارند از كمبود سرانه آموزشي بگيريد تا سري شلوغ از بخشنامههاي پرتعداد و كميت گرا كه از نظام متصلب و متمركز از ستاد به مدارس سرازير ميشود و فرصت ارتقاي كيفيت را ميستاند و نظام و ساختار بيمار و معيوبي را شكل ميدهد كه فرصت چرخشهاي تحول آفرين را مسدود ميسازد، گرچه در سند تحول بنيادين ۵۵ چرخش تحول آفرين خرد و كلان وجود دارد اما گزارههاي اين سند نقل محافل و جلسات ستادي است ولي آموزههاي آن در دفتر مدرسه غيبت طولاني و مكرر دارد، مدرسه همان راهي را ميرود كه تاكنون رفته است و گويي هيچ نگاهي به جامعه سراسر تحول و توفاني ندارد و نسل zو آلفا كه نسلهاي دانشآموزي ما را تشكيل ميدهند و در دنيايي سراسر تحول رشد يافته و جهاني شدهاند با اين مدرسه بيگانه و تبديل به سوژههاي مقاوم در برابر نظام آموزشي شدهاند بايد اين ساختار متصلب و متمركز را شكست و راه تحول و نوآوري را گشود و مشاركتپذيري و مشاركتجويي را جانشين بيانگيزگي و
مقاومت كرد.
بايد رنگ و زنگ مدرسه را تغيير داد: و در مجموع كميت و كيفيت آموزش و پرورش چگونه است؟ در يك تحقيق معتبر بينالمللي كه طي سالهاي۲۰۱۶ تا ۲۰۲۶ ميلادي طي ۱۰ سال به انجام رسيده است، نتايج نشان ميدهد كه متاسفانه آموزش و پرورش دنيا در انتقال حداقل مهارتهاي دوره ابتدايي وضعيت نابرابري را ميپيمايد، كشورها را از اين جهت به ۳دسته تقسيم كردهاند. كشورهاي با درآمد بالا كه ۸ درصد دانشآموزان اين كشورها حداقل مهارتهاي پايه ابتدايي را كسب نكرده اند, ۲۴ درصد از طبقات كودكان با درآمد متوسط و ۶۹درصد از كودكان بادرآمد پايين نيز حداقل مهارتهاي پايه ابتدايي را كسب نكردهاند.
منبع:روزنامه اعتماد 4مهر 1402 خورشیدی